وبلاگ هواي تهران

از ربناي ملكوتي شجريان تا ناله هاي هپروتي حداديان!

Posted in Uncategorized by هوای تهران on 15 آگوست 2010

تصویر شجریان و حدادیان

دوره ی راهنمایی بودم، هنوز صوت و لحنم خوب جا نیفتاده بود، خیلی وقتا خارج می خوندم، بعضی وقتا هم که خجالت وارد گود می شد، لرزش صدا و کم آوردن نفس مزید بر علت می شد که صدا از کنترلم خارج بشه. اما باید بودید و می شنیدید، وقتایی که تنها بودم، سلین دیون و پاواروتی و ایگلسیاس و مصطفی اسماعیل و شجریان و، خلاصه همه رو میذاشتم تو جیبم! گفتم شجریان، یادش بخیر، ماه رمضون که می شد، دم افطار، وقتی داشتیم سفره رو پهن می کردیم، توی راه تکراری آشپزخونه تا حال، همصدا با استادشجریان چه «ربنا» یی می خوندم! تازه صدام دو رگه شده بود و هی با حنجره م ور میرفتم که بتونم تحریر ها رو باهاش همراهی کنم. البته نمیشد. ولی ای، بدک نبود. بعضی وقتا بقیه اهالی خونه هم به وجد می اومدن و مثل من شروع می کردن به خوندن! شاید برای اینکه صدای من کمتر اذیتشون کنه! بالاخره ربنای استادشجریانه دیگه، کیه که عاشقش نباشه؟ کیه که باهاش نخونده باشه؟ کیه که یادش بره؟

هر چند این دو سه روزه هیچوقت موقع افطار خونه نبودم که تلویزیون نگاه کنم، اما از اینور و اونور شنیدم که قراره ربنای استاد دیگه از تلویزیون پخش نشه. خبر ناراحت کننده ای بود. ولی بیخیال، سریع از تو یکی از این وبلاگا فایل صوتی شو دانلود کردم و یه دل سیر گوش دادم و کلی باهاش خوندم. جاتون خالی گوشاتونو بگیرین!

اما، دیروز سر سفره ی سحری، بین خواب و بیداری بودم که برادرم زد پشتم و گفت: «خوابیا! پاشو بابا!» خیلی خسته بودم. با کنترل، صدای حاج منصور ارضی رو که از تلویزیون می اومد کم کرد و باز گفت: «تقصیر ایناس، یه مداحی خواب آور از حاج منصور گذاشتن، خودمم داشت خوابم می برد.» یاد قضیه ی ربنای استادشجریان افتادم، گفتم: «وقتی صدای شجریان ممنوع بشه، بایدم دم و دقیقه حاج منصور بذارن.»

گفت: «تازه دیروز نبودی، سعید حدادیانتون هم داشت می خوند، از اون مدل دشتی هاش. خواب آور تر از این!»

یاد قدیما افتادم، پای منبر حدادیان. وقتی زیادی می زد زیر آواز، یا وقتایی که بقول بچه هیئتیا مجلسش سرد می شد و پا منبریا می رفتن تو حال خودشون، می گفت: «دقت کن! اینجا کنسرت شجریان نیستا که من کروات بزنم بخونم و شماهام نیگا کنین! دقت کن…!» بعدشم کلی بد و بیراه می گفت به استادشجریان و…، که البته شایسته ی خودش بود!

داداشم دوباره زد پشتم. الکی داشتم می خندیدم. مامان گفت: «پسرم رفته تو هپروووت!»

ضمنا بعنوان آگهی بازرگانی، 10شب اول مجلس حدادیان امسال، برای اولین بار، سخنرانش حضرت حجت الاسلام والمسلمین حمید رساییه، همون رسایی که: «رسایی، رسایی، عامل کودتایی…!» همون رسایی که: «وکیل ضد ملت، خجالت، خجالت!» همون رسایی که «لنگه کفش!»، بچه های دانشگاه قزوین یادشونه!

4 پاسخ

Subscribe to comments with RSS.

  1. Nima said, on 15 آگوست 2010 at 06:57

    لینک مطلبت به بالاترین ارسال شد

  2. رضا said, on 16 آگوست 2010 at 04:10

    اخ اخ این حدادیان مثل لات های چاله میدون میمونه. احتمالا از عربده کشی به استعداد خودش تو مداحی پی برده. تازه الان هم شده واسه خودش روشنفکر و استاد دانشگاه فردا رییس جمهور نشه شانس اوردیم

    • هوای تهران said, on 16 آگوست 2010 at 09:34

      ايشان زمان نوجواني به جبهه رفتند و توي همان دوران هم با نيت خير به امر مداحي پرداختند، كمي بعد از جنگ، در اواسط دولت هاشمي محبوبيت و مقبوليت بيشتري در جامعه ي مداحان پيدا كردند، و همزمان از تریبون ذکر اهل بیت، جهت تضعیف اصلاحات و بعدها تخریب چهره ی آزادیخواهان و روشنفکران نهایت استفاده را بردند، و اکنون هم از ارکان و مرادان انصار حزب ا… و مورد حمایت شدید سپاه پاسداران هستند.
      و البته فعالیتهای 15سال اخیرشان منافع خوبی هم برایشان داشته و در صورت ادامه ی روند کنونی خواهد داشت.


بیان دیدگاه